باید تامل کنم تا بفهمم که از کجای این زندگی شروع کنم به صحبت کردن؛ تا حرفم آن طور که باید و شاید نشان دهنده ی عمق درد آوری هایش باشد.
هر هفته و هر روز رو به بدی تر، ناراحتی تر، غصه تر، انباشته تر، خسته تر، نالان تر. به خودت می آیی و می بینی رفتارت چه هیولایی برایت ساخته است. چه هیولای بی فکر و نادانی. تو کی فرصت کردی این طوری بشی آخه؟
جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 2 مهر 1398 ساعت: 7:11
به راستی. می شود از قطره های اشک، کسی را فهمید؟ این که کجای قلب و روحت در حین ریختن اشک؛ به هم فشرده و در هم تنیده شده است؟
احساس غریبگی با عیدی که تو در آن نیستی. و قرار هم نیست که زنگ بزنی و بگویی که در راهی و می توانی بیایی... راستی! من رو می بینی؟ به خاطرت هستم؟ به همون اندازه ارزشمند و عزیز؟ چرا بین این همه آدم که همه به فکر خودشان هستن، تنهام گذاشتی؟
دیگه از هیچ کسی ذره ای انتظاری ندارم.
جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 55 تاريخ : سه شنبه 2 مهر 1398 ساعت: 7:11
برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 2 مهر 1398 ساعت: 7:11
شاید بعضی روزها و بعضی لحظه ها؛ صورت واقعی تری از خودمان هستیم. همان که هر روز صبح از اعماقت بلند می شود و تو یک خروار پتو روی سرش می کشی تا بلکه بخوابانی اش.
جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 2 مهر 1398 ساعت: 7:11
یه مدت از همه ی فکرهای احمقانه و بی ارزش دور باشم. دور باشم تا یکم هوا بخوره به سرم و بتوانم بدون سیاه شده های مغزم دوباره تکه های مچاله شده ی قلبم رو از این ور و اون ور جمع کنم و بذارم توی ویترین اتاقم. یه جای دورتر. دورتر...
پ.ن. چه قدر غم داره این گلی :((
جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 2 مهر 1398 ساعت: 7:11
نمی دانم چه طور این حصار اطراف من شکل گرفت و من از دیگران جدا شدم... جدایی ای که نه محترم است و نه ناشی از تفاوت؛ نفرت انگیز است. نشستم و زانوی غم در بغل گرفتم :(
جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 2 مهر 1398 ساعت: 7:11
برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 2 مهر 1398 ساعت: 7:11